نام یکی از خیابان‌ها، خیابان شهید بیگلو است. با خودت می‌گویی خانواده شهید حبیب عبدالله بیگلو در همین خیابان زندگی می‌کنند؟ این سؤال به زبانت آمده نیامده، اهالی محله خیابان امام‌زمان(عج) را در کوی فردوس نشانت می‌دهند.

قدردان شهدا

همشهری آنلاین- زهره حاجیان: کوی فردوس از شلوغ‌ترین خیابان‌های منطقه است. رهگذران ترجیح می‌دهند در خیابان راه بروند و به همین دلیل در کنار تردد اتومبیل‌ها، همیشه ترافیک ایجاد می‌شود. خیلی‌ها می‌گویند: «حاج احمد، پدر شهید حبیب عبدالله بیگلو از قدیمی‌ترین اهالی محل است و همه او را می‌شناسند.»

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

در انتهای خیابان امام زمان(عج)، درست وسط ۲ کوچه زارعی‌پور و طالقانی، مجتمع بزرگی وجود دارد و خانواده شهیدی در آن زندگی می‌کنند که بعد از ۳۲ سال از شهادت فرزندشان، حبیب، هر سال برایش مراسم می‌گیرند. اهالی محله می‌دانند که ۱۵روز مانده به عید نوروز، خانه‌ای که هنوز پلاک ندارد میزبان عده زیادی از همسایگان است و در مراسمی یاد شهید را زنده نگه می‌دارند. حاج احمد عبدالله بیگلو درباره فرزندش می‌گوید: «حبیب نخستین فرزند من بود. می‌دانید که خانواده‌های آذری‌زبان چقدر دلبسته فرزند ارشد هستند. از دست دادن او برای من و خانواده خیلی سخت بود.»

حاج احمد به همسرش اشاره می‌کند و می‌گوید: «مادرش از سادات است.» فاطمه سادات موسوی، مادر شهید می‌گوید: «قدیم‌ها احترام در خانواده‌ها حرف اول را می‌زد. حتی رسم بود که افراد پیش بزرگ‌ترها، بچه‌هایشان را بغل نمی‌کردند و صدا نمی‌زدند.» پدر شهید با بیان اینکه حتی وقتی پیکر حبیب را به خانه آوردند هم فاطمه، مادر شهید خجالت می‌کشید پیش بزرگ‌ترها گریه کند می‌گوید: «پدرم در حالی که گریه می‌کرد گفت خجالت نکش عروس خوبم. اسم پسرت را صدا کن و بلند بلند گریه کن.» 

۱۹ ساله بود که شهید شد

مادر شهید با اشاره به اینکه حبیب ۱۹ساله بود که شهید شد می‌گوید: «حبیب در روستای نصرت‌آباد قره قاندر توابع آوج به دنیا آمد. ۲ ساله بود که به تهران آمدیم و ساکن کوی فردوس شدیم.» او ادامه می‌دهد: «حبیب تا دوم راهنمایی درس خواند و با شروع انقلاب درس را رها کرد. آن روزها بسیج تشکیل نشده بود. جنگ که شروع شد برای ثبت‌نام و رفتن به جبهه اصرار می‌کرد. ۱۸ ساله بود که به‌عنوان سرباز داوطلب برای آموزش به بیرجند رفت و از آنجا به پاسگاه زید در خوزستان اعزام شد.»

مادر شهید با اشاره به اینکه حبیب در جبهه سقا بود می‌گوید: «حبیب راننده تانکر آب بود و به رزمندگان در سنگرها آب می‌رساند. چند ماه از خدمتش گذشته بود که در حال رساندن آب به رزمنده‌ها با ترکش خمپاره عراقی‌ها شهید شد.» حالا پس از گذشت ۳۲ سال از شهادت حبیب هر سال ۱۵ روز مانده به عید، اعضای فامیل و همسایگان و اهالی محله در منزل شهید جمع می‌شوند. در این مراسم با خواندن سوره انعام، غذایی طبخ و بین اهالی محله پخش می‌شود. گاهی هم غذاها در قطعه ۲۷ بهشت زهرا(س) توزیع می‌شود.» 

حل اختلافات محله با کدخدا منشی 

از اهالی قدیم محله که‌باشی همه قبولت دارند و می‌توانی ریش‌سفیدی کنی و بعد مشکلات کوچک و بزرگ اهالی محله را حل‌وفصل کنی. حاج احمد هم ریش‌سفید محله است و تا امروز توانسته با کدخدا منشی چندین اختلاف را حل کرده و به آشتی ختم کند. پدر شهید در این‌باره می‌گوید: «قدیم‌ها بیشتر مشکلات در خود محله‌ها حل می‌شد. مردم کمتر به کلانتری و دادسرا و دادگاه مراجعه می‌کردند. خوشبختانه این روش کمابیش در مناطق جنوب شهر باقی مانده است. هنوز هم در بعضی از اختلافات، من و ریش‌سفیدهای محله می‌رویم و مشکل را تا به شکایت و دادسرا و دادگاه نرسیده حل می‌کنیم.» مادر شهید در مورد نوع اختلافات اهالی محله که به روش کدخدا منشی حل می‌شود می‌گوید: «بعضی اختلافات و دعواهای خانوادگی و یا مشکل بر سر مشاجره‌های مالی به دست ریش‌سفیدهای محله کوی فردوس رفع می‌شود.» 

رفتاری که تبدیل به ارزش شد 

یکی از رفتارهایی که در زمان جنگ تحمیلی تبدیل به عادت و ارزش شده بود بازدید از مجروحان جنگ در بیمارستان‌ها بود. حاج احمد و دوستانش این کار را بارها انجام داده بودند. پدر شهید در این باره می‌گوید: «مجروحان را به همه بیمارستان‌های تهران می‌آوردند. بیمارستان شماره ۲ (شهید فیاض‌بخش) هم پر بود از مجروح و من و چند نفر از اهالی محله چند روز یکبار به ملاقات آنها می‌رفتیم.» شاید روزی هم که خبر شهادت حبیب را آوردند و حاج آقا خلیلی– از ریش‌سفیدهای محله‌ـ آمد و به خانواده خبر داد که حبیب زخمی شده فکر پدر رفت به بیمارستان شماره ۲ کنار مجروحان جنگ، اما وقتی که حاج آقا خلیلی نتوانست گریه‌اش را پنهان کند همه فهمیدند که حبیب شهید شده است. فردای آن روز را هم خانواده شهید فراموش نمی‌کنند که تشییع بسیار باشکوهی برگزار شد و حبیب در قطعه ۲۷ بهشت زهرا(س) آرام گرفت.  


 اتوبوس‌هایی که دیگر نیامدند

همین چند سال پیش بود که پنجشنبه‌های هر هفته، ۲ دستگاه اتوبوس در هر محله‌ مستقر می‌شد و خانواده شهدا و جانبازان را به بهشت زهرا(س) می‌برد و برمی‌گرداند. پدر شهید می‌گوید: «من و حاج یوسفعلی اسماعیلی – پدر شهیدان اسماعیلی – و چند نفر از معتمدان محله، اتوبوس‌ها را هماهنگ کردیم و تا سال‌ها این اتوبوس‌ها خانواده شهدا را منتقل می‌کردند. اما با گذشت زمان این امکان را هم حذف کردند و پدر و مادر شهدا مجبورند تنها به مزار فرزندانشان بروند.» همین هفته پیش بود که شهردار منطقه ۱۸ و معاونانش به همراه محمدرضا صالحی، رئیس بنیاد شهید چهاردانگه به منزل شهید رفتند و از آنها دلجویی کردند. حاج احمد ۷۸ ساله، کارگر بازنشسته به آنها گفته بود که هیچ توقعی از مسئولان ندارد و از اینکه به یاد خانواده شهدا هستند سپاسگزار است.  

 احترام اهالی به خانواده شهدا

 مادر شهید با اشاره به اینکه همسایگان قدیمی محله به خانواده شهدا و جانبازان احترام می‌گذارند می‌گوید: «با تبدیل خانه‌های یک طبقه به آپارتمان‌های بلند، همسایه‌ها هم عوض می‌شوند و همسایگان یک ساختمان هم همدیگر را نمی‌شناسند و به هم سر نمی‌زنند.» او می‌گوید: «۵۰ سال پیش که به این محله آمدیم همه جا بیابان بود. فقط ۳ خانه وجود داشت که آب و برق نداشت. روزها آب از جوی وسط کوچه رد می‌شد و لباس‌ها را در آن می‌شستیم. کمی دورتر هم لوله خروجی آب قرار داشت و آب خوردن را از آنجا می‌آوردیم.» فاطمه سادات موسوی که روزهای خود را با نگهداری و مراقبت از نوه‌اش، سامیار می‌گذراند می‌گوید: «از اهالی محله‌ام جز مهربانی و احترام چیزی ندیده‌ایم. اهالی محله کوی فردوس بسیار قدردان و مهربان هستند.»

یادمان شهید 

نام: حبیب عبدالله بیگلو
نام پدر: حاج احمد 
سال تولد: ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۱۵ اسفند ۱۳۶۲ 
محل شهادت: پاسگاه زید اهواز 
عملیات: خیبر

-----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۸ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۸/۲۴

کد خبر 782117

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha